طلای مامان راه میره
سودا فدای قدمهاش
بچم داره راه راه می افته.موقع راه رفتن برای اینکه تعادل داشته باش دستاش رو بالا میگیره شونه هاش رو هم میده عقب.
شیرین مادرشه.دلم میخواد زندگیم رو فدای خنده هاش کنم.از عشق مادر اینو بگم که دهنش رو تا جایی که راه داره باز میکنه و با دست میزنه روی دهنش تا صداش قطع و وصل بشه.
وقتی میبینمش تمام غصه های عالم از دلم پاک میشه.
این دو تا بچه و همسر نازنینم رو خدا برای اینهمه زجری که تو زندگی کشیدم به من هدیه کرده.
اینجا من و رکسانا و نیکا و حمیده رفته بودیم جشن غذا تو مهد رکسانا.
ممنونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی