نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

دختران من

نگرانی مادر

1391/4/3 8:43
نویسنده : سودا
147 بازدید
اشتراک گذاری

من خیلی خسته ام.از یه طرف درس از طرف دیگه مسئولیت هایی که به عنوان مادر دارم و همچنین همسر.حسابی سرم شلوغه .نمی دو نم تا چند سال دیگه میتونم اینطوری ادامه بدم. از خدا می خوام کمکم کنه. باز خدا پدرش رو بیامرزه مهدی چون بدون اون نمی تونستم به هیچ هدفی برسم البته خوب می دونه من تمام تلاشم برای زندگی مشترکمونه.با خودم فکر میکنم که بقیه مامان و خواهرشون تو این جور مواقع کمک حالشون هستند اما من یک تنه باید بار مشکلات رو تحمل کنم. اما باز میبینم مامانم طفلی خیلی مشکل داره نمیتونم ازش توقع بیشتر از این داشته باشم.سانی هم که پیشم نیست.  خدا به داد همه میرسه من هم خدایی دارم این روزا هم تموم میشه.از خدای بزرگ می خوام نی نی های من رو حفظ کنه .من خیلی سختی کشیدم و به همین خاطر نگران اینده ام .اینده نزدیک که .....

 

یه چیز جالب:

 نیکا امروز از صبح یک دستمال برداشته بود و خونه رو گرد گیری میکرد .دخترکم خیلی باهوشه امروز فرداست که من بشینم و نیکا برام خونه داری کنه .خیلی خوشگله وخوشگل راه میره وصدای قشنگی هم داره ...

مهدی برای دخترا ویتامین گرفته و تاکید داره هر روز بهشون بدم.بعد از دو سه روز هر موقع شیشه شربت ویتامین نیکا رو می گیرم دستم  جوجو میاد کنارم اروم دراز میکشه که بهش شربت بدم فدای اون صورت نانازش بشم .نمیدونم توی اون کله گرد چی میگذره که ...

اونقدر نقشه براش دارم نمیدونم کدوم رو باید اول عملی کنم.دائم به اینده فکر میکنم .واقعا امکان داره تمام حدس ها و خواسته های ما راجع به اینده درست در بیاد؟

من که امید دارم.به قول رکسانا خوش به حال من که تو رو دارم(خدا جون)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختران من می باشد