ماما ای یا
دیروز میخواستیم بریم بیرون
نیکا خانم داشتند نزدیک اتاقشون کفش های من رو میپوشیدند
هر چی بهش می گفتم بیا نمی اومد
منم در رو بستم و با رکسانا بیرون ساکت وایستادیم
اول که صدایی از نیکا شنیده نمیشد
بعد دو سه دقیقه دیدیم با صدای غمگین در حالی که امده پشت در ورودی صدا میزنه
ماما ای یا
الهی مامان براش بمیره
دخترم رو بردم عروسی همش میخندید و با کفشهای جدیدش کیف میکرد
و انگار میفهمید که برای خوشگذرونی اونجاست چون دائما سعی میکرد با زبون بی زبونی با من حرف بزنه و بخنده
نیکا عشقه مامانشه
سومی فدا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی