یام یام
نیکای نازنینم اولین کلمات رو داره به زبون میاره.داشتم اشپزی میکردم پیشم اومد و دیدم داره سر تکون میده و با خودش میگه یام یام به به.البته نه به این سرعت و کیفیت به هر حال اولین کلماتی رو که بدون اسرار من میگه اینها هستند
خیلی خوشحالم و منتظر روزی که مثل رکسانا بگه مامان جونم من شمارو ٥ تا دوست دارم شما منو چند تا میخوای.
وقتی پدرش از راه میرسه نمیدونه چطوری احساساتش رو بروز بده جیغ میزنه توام با خنده های بلند.و وقتی مهدی بغلش میکنه از روی محبت گازش میگیره.
ایام جوانی ما به شیر ینی میگذره چون میدونیم از چه چیزهایی زیادی باید لذت برد.چون دیگه هیچ وقت تکرار نخواهندشد.خوشحالم به خاطر داشتن همراه به این مهربونی تو زندگی که برای من و حاصل زندگی مشترکمون از جونش مایه میزاره.خدا سایه همسر نازنینم رو رو از سر ما کم نکنه .نه به خاطر نیازمون بلکه به خاطر وجود گرمش.
الهی هزار مرتبه شکرت.